دو پا تی جین {فستا}
خب بچه ها من اینو خیلی وقت پیش نوشته بودم وقتی جین از سربازی برگشته بود اما یکی گزارشم کرده بود و الان پارت یکش رو دوباره گزاشتم
پارت ۱
داشتی با چشمای اشکی به تلویزیون نگاه میکردی جین که داشت آرمیا رو یکی یکی بقل میکرد و بعضی هاشون بوسش میکردن
همه اینا قلبت رو بیشتر مچاله می کرد
جین از وقتی برگشته بود ی لحظم خونه نیومده بود انگار تو رو یادش رفته بود
آرزو کردی کاش جزوی از اونایی بودی که جینو بقل میکرد تا حداقل یک لحظه ببینیش
تلویزیون رو خاموش کردی و از روی مبل پاشدی ، سمت آشپزخونه راه افتادی
در یخچالو باز کردی و ی الکل برداشتی
روی صندلی نشستی و یک باره همشو سر کشیدی
بعد از تموم کردنش انداختیم سطل آشغال و سمت اتاق رفتی
خودتو روی تخت ولو کردی ... طولی نکشید که چشات بسته شدن
« جین »
بعد یکی یکی بقل کردن آرمیا و اجرا کردن آهنگ moon و البته بوس پروازی فرستادن ازشون خداحافظی کرد و از استیج پایین اومد
با موجی از خستگی از پله ها پایین رفت ، همین که پایین رسید اسیف جلوشو گرفت و دوباره شروع به حرف زدن کرد
چند روزی بود با حرفاش سر جین رو به درد آورده بود
استیف : جین فردا باید......
نداشت ادامه حرفشو بزنه و خودش لب باز کرد
جین : آهه ماری از سه روزه که نخوابیدم کلی خستم لطفا بزار برم بعداً همه این کارا رو انجام میدم
انگاری دلش سوخت و نخواست بیشتر از این خستش کنه پس بهش اجازه رفتنو داد
استیف : باشه جین میتونی بری
انگار که منتظر شنیدن این حرف بود زود پا تند کرد و به سمت در خروجی حرکت کرد
از بادیگاردا خواست ماشینشو بیارن...
سریع سوار شد و حرکت کرد
دلش خیلی واسه هلو کوچولوش تنگ شده بود ، با فکر کردن به همه اینا و دل تنگیش پاشو بیشتر روی گاز فشار داد
پارت بعد رو میتونین تو پیج بخونین
ماری هم اسم استیف بود
🤍😉
پارت ۱
داشتی با چشمای اشکی به تلویزیون نگاه میکردی جین که داشت آرمیا رو یکی یکی بقل میکرد و بعضی هاشون بوسش میکردن
همه اینا قلبت رو بیشتر مچاله می کرد
جین از وقتی برگشته بود ی لحظم خونه نیومده بود انگار تو رو یادش رفته بود
آرزو کردی کاش جزوی از اونایی بودی که جینو بقل میکرد تا حداقل یک لحظه ببینیش
تلویزیون رو خاموش کردی و از روی مبل پاشدی ، سمت آشپزخونه راه افتادی
در یخچالو باز کردی و ی الکل برداشتی
روی صندلی نشستی و یک باره همشو سر کشیدی
بعد از تموم کردنش انداختیم سطل آشغال و سمت اتاق رفتی
خودتو روی تخت ولو کردی ... طولی نکشید که چشات بسته شدن
« جین »
بعد یکی یکی بقل کردن آرمیا و اجرا کردن آهنگ moon و البته بوس پروازی فرستادن ازشون خداحافظی کرد و از استیج پایین اومد
با موجی از خستگی از پله ها پایین رفت ، همین که پایین رسید اسیف جلوشو گرفت و دوباره شروع به حرف زدن کرد
چند روزی بود با حرفاش سر جین رو به درد آورده بود
استیف : جین فردا باید......
نداشت ادامه حرفشو بزنه و خودش لب باز کرد
جین : آهه ماری از سه روزه که نخوابیدم کلی خستم لطفا بزار برم بعداً همه این کارا رو انجام میدم
انگاری دلش سوخت و نخواست بیشتر از این خستش کنه پس بهش اجازه رفتنو داد
استیف : باشه جین میتونی بری
انگار که منتظر شنیدن این حرف بود زود پا تند کرد و به سمت در خروجی حرکت کرد
از بادیگاردا خواست ماشینشو بیارن...
سریع سوار شد و حرکت کرد
دلش خیلی واسه هلو کوچولوش تنگ شده بود ، با فکر کردن به همه اینا و دل تنگیش پاشو بیشتر روی گاز فشار داد
پارت بعد رو میتونین تو پیج بخونین
ماری هم اسم استیف بود
🤍😉
۳.۴k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.